«آدمكش ها»

«آدمكش ها»

بیرون هوا داشت تاریك می‌ شد. آن ور پنجره چراغ خیابان روشن شد. آن دو مرد پشت پیشخان صورت غذاها را نگاه می‌ كردند. از آن سر پیشخان نیك آدامز داشت آن‌ها را می‌ پایید. پیش از آمدن آن‌ها نیك داشت با جورج حرف می‌ زد.
مرد اول گفت:

8 سال پیش